مترجم:یوسف و محمد رضا

سربازهای پر افتخار بکجه
امروز واقعا روز باشکوهیه

ما با موفقیت تونستیم یانگچون آنین و یونپیونگ رو فتح کنیم.

 

الان که من با شما صحبت میکنم نیروهای ما دارن به سمت یانگان پیشروی هستند

 

ما خواب بودیم که اونها تونستند گئوم سونگ رو از ما بدزدند

ولی بیشتر از این نه

 

خاری که توی سانگ جی فرو رفته بود
امروز محو میشه

 

و ما روی چوریونگ فشار وارد میکنیم

 

تا ماجین رو پایین بکشیم

 

نیروهای ماجین در چوریونگ هستن

 

ما شکوه بکجه بزرگ رو به همه نشون میدیم

 

زنده باد پادشاه

 

ما سومین گزارش رو هم دریافت کردیم.

جوکریونگ در خطره و چوریونگ هم تحت محاصره ست.

پنج هزار نفر از نیروهای کیون هوون به طرف جوکریونگ رفتند و

نیروهای جدا شده مون هم در راه چوریونگ نابود شدند.

 

اینها دو روز پیش بوده . میتونی تصور کنی که

 

الان در چه وضعیتی هستند

چه طور ممکنه در نبود یک ژنرال
همچین چیزی سرمون بیاد؟

 

این یک واقعیته...

 

چرا همه ارتش در اخیتار ژنرال

 

وانگه ژنرال هوان نمیتونه؟

ما در اینده چطوری میتونیم از امپراطوریمون دفاع کنیم؟

این واقعیت ماست

 

واقعیت واقعیت واقعیت

 

چه قدر ناامید کننده
از بی کفایتی ماست

 

میتونی کی باعث این گسل شده؟

 

ژنرال وانگ پیش بینی اقدامات
دشمن رو نکرده

 

مشاور

 

مداوم بین سه کشور جنگه

درگیری ها میتونه تا ده ها سال طول بکشه

 

زمین میتونه این ادعا رو داشته باشه
ولی نظام نه

یک کشور نمیتونه بدون یک دولت امن
گسترش پیدا کنه

 

فعلا این موضوع رو تموم میکنیم

اول باید با خیانت کارها مقابله کنیم

 

دولت باید اقدامی جانانه داشته باشه
این در اولویت ماست

 

ولی ما نباید اینو به اعلیحضرت گزارش کنیم؟

نشنیدی من چی گفتم؟

زندگی چند هزار سرباز مهم تر
کمتر اهمیت داره

اعلیحضرت جلسه امروز رو مدیرت میکنه

بزار بعد از این موضوع درباره اش حرف میزنیم

بله مشاور

 

چه احساسی دارین،اعلیحضرت؟

 

من خیلی نگران بودم

بهبودی شما خوش شانسی بزرگی برای این کشور و مردمشه.

 

ممنونم

 

اعلیحضرت

 

یک استاد به اسم سول بیو شما رو نجات داد

 

فکر میکنم باید پاداشی بهش بدی

درباره اش شنیدم

 

ولی اون هیچ علاقه ای به پاداش نداره

 

ولی

 

ملکه

 

بله اعلی حضرت

 

اگه من مرده بودم چی کار میکردی؟

 

منظورتون چیه؟

 

هیچی

 

روزهای جهنمی ای داشتم

 

دنیا در حال حاضر خیلی فرق کرده

 

منظورتون چیه؟

 

شرارت همه جا هست

 

من از خود گذشتگیه زیادی داشتم
ولی همه فراموش کردن

 

افرادی که به من خدمت میکردن
خودشون جزو اشرار بودن

 

تو خواب دیدم انها تو قاره پهناور شمال هستن

ولی انها داشتن برای پیشرفت تقلا میکردن

تو این قلمروی ناچیز

 

فکر کنم فهمیدم چی میگین

 

اجرای این پروژه خیلی دردناک بوده

من ترس وحشتناکی داشتم

 

ترس برای چی اعلی حضرت؟

از مرگ
مثل قلم مرگ میمونه

بهم فهموند زندگی چه قدر کوتاه و بی معنیه

یک مرد باید هدف واقعی شو پیدا کنه

 

واسه همین تلاش میکردم
ولی انها نمی فهمیدن

 

حالا باید به سادگی بهشون نشون بدم

چطوری؟

به زودی خودت میبنی

همه به زودی این موضوع رو درک میکنن

این تنها راهه

 

اعلیحضرت،مقامات در سالن جلسه منتظر هستن

 

نه،انها باید به دادگستری میرفتن

 

قبل از این که باهاشون حرف بزنم
میخوام از متهم ها بازجویی کنم

 

بله اعلی حضرت

 

حالا باید برین و همه چی ببینین

 

با من بیاین،ملکه
برنامه جالبی میشه

 

این مخصوص به امور دولته،من نمیتونم

 

برادر عزیز من وانگ گان به خیانت متهم شده

 

نباید همچین چیزی رو از دست بدین
با من بیاین ملکه

 

تا مجرمین رو نابود کنیم

بله

 

شنیدین اعلیحضرت همه چی رو به عهده گرفته؟

به زودی اونو میبینی،زود باش

 

شما همون کسانی هستید که میخواستید منو بکشید؟

 

درسته
تو راهب یک چشم

شرم آوره هنوز زنده ای

 

من مایتریا هستم
کسی نمیتونه منو بکشه

مایتریا شکست ناپذیره.

 

دهنتو ببند و فقط ما رو بکش

 

صبور باشید. شما میمیرید
ولی یک راه برای زنده موندنتون وجود داره

جونتون در امانه اگر که حقیقتو بگید

 

من مایتریام. این قدرتو دارم که ذهنتون رو بخونم

 

اماده باشین که جواب بدین
من میتونم قلب تون رو ببینم

 

میتونیم زنده بمونیم اگه حقیقتو بگیم

 

احمق نباش
خودتو نگه دار

 

ولی ما میتونیم زنده بمونیم

 

برادر گان

بله امپراطور

 

چرا شما اینجایید درحالیکه باید الان در میدون جنگ باشید؟

 

به من گفتن میخواستم زندگی شما رو بگیرم

 

فکر میکنم کسی منو مقصر جلوه داده

چرا خودتو تو موقعیتی قرار دادی که
متهم شناخته بشی؟

 

چرا؟

 

این اشتباه من بود
منو ببخشید اعلیحضرت

 

این یک توطئه است که میخواد ما رو نابود کنه
لطفا دقت کنین

 

در حال حاظر گناه کار مشخص شده

ساکت شین

همه چی آشکار شده؟

 

انها ممکنه گناه کار باشن
ولی جرم من چیه؟

شما مدیریت پروژه چول وون رو در اختیار داشتین

شما مسئول صدمه دیدن اعلیحضرت هستین

این وفاداری یک مجرمه ،من ساکت میشم

ولی این ادعا مسخره است

ساکت شو

 

لطفا به بازجویی ادامه بدین،اعلیحضرت

 

من ذهن شما رو خوندم

 

حرف بزن،کی دستور ترور رو داده؟

 

ما به دستور ارباب وانگ این کارو کردیم

چه طور میتونی به دروغ دادن ادامه بدی

من حقیقتو میگم.شما از ما خواستید که اون راهب یک چشم رو بکشیم

تا ژنرال وانگ به تاج و تخت برسه

حقیقتو بگید
کی پشت جرم شماست؟

ساکت شو

 

من ذهن شما رو خوندم
باید راهی برای زندگی پیدا کنین

 

شرم آوره که انتخابی برای زندگی تون ندارین

فرمانده گئوم دائه

 

بله امپراطور

 

گرز جنگی رو بیار

بله امپراطور

 

کی شما رو فرستاده؟

 

ارباب وانگ پیونگدال

 

کی شما رو فرستاده؟

 

خوب...خوب

 

کی؟

 

وانگ...پیونگدال

 

وانگ پیونگدال؟

 

گئوم دائه

 

بله اعلیحضرت

 

نباید وقت رو تلف کنیم

 

فورا این مردو بکش

 

با اخرین نفس بزنش

 

من حقیقت رو میدونم،کی به شما
دستور داده؟

من حرف میزنم

 

نه.دهنتو ببند

 

این یکی رو بکش

بله امپراطور

 

دوست داری حقیقتو به ما بگی؟

 

ما از بکجه به دستور معاون نخست وزیر چوی اومدیم

 

وانگ پیونگدال هیچی در این مورد نمیدونه

زندگی منو ببخشید اعلیحضرت

 

زندگیمو ببخشید

 

بازجویی تموم شد
بذارید این مرد بره

 

دیدی چقد اسون بود مشاور؟

 

میدونم که شما در مورد جانشینی شاهزاده ها

با بقیه بحث میکردین

 

پدر زن

 

بله اعلیحضرت

 

شاهزاده ها جوان هستن

 

چه طور ممکنه...
من فقط میخواستم

 

ارباب وانگ

 

بله اعلیحضرت

 

من شما رو سرزنش نمیکنم که میخواین
برادرزاده تون امپراطور بشه

 

ولی تاج و تخت برای اون نیست

 

در مورد طمع حرف میزنم

 

سوءظن به شما ادامه پیدا میکنه

اگه اجازه زندگی بدم
باید چی کار کنم؟

 

بهم گفتن وزیر مرد محبوبی شده

 

وقتی که مریض بودم
در حیرتم که چرا

 

چه طور میتونه افرادو با ارتش کنترل کنه؟

 

اعلیحضرت،خواهش میکنم سخاوت مند باشین

 

من هرگز چنین خیانتی نمیکنم

 

من همه چی رو میبنم
سعی نکن منو فریب بدی

 

خیلی عصبانی هستم بخششی نیست

 

به من گوش کنین

 

این شروعشه

 

پس،تنها کسایی میمیرن که به خودشون جرات دادن

 

علیه من توطئه کنن
قول میدم

 

بله اعلیحضرت

 

اجیته بیگناهه
ازادش کنین

 

ژنرال وانگ گان رو هم همین الان ازاد کنید

 

و سوءذهن که نسبت به وانگ و دو

دستیارانش بوده به جزیره ای دور افتاده
فرستاده میشن و
هرگز اجازه برگشت ندارن

 

تموم شد

لطفتون پایان ناپذیره اعلی حضرت

 

نمیتونم چیزی که دیدم باور کنم
هنوز دارم میلرزم

 

چه طور میتونه یک مرد رو بکشه بدون
اینکه حتی پلکی بزنه؟

کاری که اعلیحضرت کردن غیر قابل تصور بود،ملکه

 

میدونم،ولی باورش سخته اعلیحضرت همچین کاری کنه

 

ولی به همین راحتی این پرونده رو حل و فصل کرد

 

منظورت چیه؟

اون فورا حقیقت رو فهمید

ژنرال وانگ رو نجات داد

 

بله ولی

 

سولی

 

بله ملکه

 

انگار اعلیحضرت یه مرد دیگه بود

 

متوجه نشدی؟

 

حس کردم،ولی

 

اون به یک مرد دیگه تبدیل شده

 

دیدین چه اتفاقی افتاد،مشاور؟

هرگز اعلیحضرت رو اینطوری ندیده بودم

تو تمام سال هایی که بهش خدمت کردم

 

اون به طور نامرئی داره کار میکنه

 

منظورت چیه؟

 

اون اجیته و ژنرال وانگ رو ازاد کرد وقتی که مجبور بودم

التماسش کنم رحمی نشون نده

در حال حاضر چه طور میتونم این
مشکلو ریشه کن کنم؟

 

اعلیحضرت از شما خواستن که فردا برای صرف چای با

ژنرال وانگ همراهیشون کنید

 

اعلیحضرت فرد پیچیده ای شده

ما یک فرصت طلایی رو از دست دادیم

 

بزرگ ترین شانش مون از بین رفته

 

ما خیلی ناراحتیم که باید از اینجا برین،عموجان

 

از خوش شانسی ماست که هنوز زنده هستیم

 

استاد،شما رو که میبنم احساس بدی پیدا میکنم

نه،تنها افسوس ما اینه که نمیتونیم
به شما خدمت کنیم

بله،سرنوشت قبیله ما در دست شماست

 

لطفا به خودتون نگاه کنین نیاز ها رو برطرف کنین

 

من از اینجا میرم،ولی شما باید اعتماد به نفس داشته باشین

ارزوی من اینه که امپراطور بشین

 

حقیقت داره

این چیزیه که پدرت میخواست

عمو

به احترام و به ارزوی اجدادمون

باید همه چی رو رعایت کنی

من با بانو دویونگ موافقم
لطفا هدف والا داشته باشین

 

اشتباهه اگه ادامه ندیم باید تحمل کنیم و
منتطر بمونیم

مشاور بازم تلاش میکنه مارو نابود کنه

اون تنها استاد منه

اعلیحضرت ارباب منه
و این وظیفه منه تا به ایشون خدمت کنم

به زودی متوجه ارزویی که دارین میشین

 

ما باید صبح زود بریم

من مایلم به شما تعظیم کنم

تعظیم منو قبول کنین

 

عمو

 

استاد،ازتون خواهش میکنم
هدف تون رو ترک نکنین

ملاقات با پدربزرگ رو فراموش نکنین

خواسته ای که برای قبیله مون داشتن
به یاد داشته باشین

 

عمو...

 

استاد

 

شما هنوز نمیتونین شراب رو تحمل کنین؟

 

من میترسم اعلیحضرت

شرم اوره

هر مردی باید بدونه استانه تحملش چه قدره

مشروب رو باید به اندازه نوشید

شراب باعث بزرگی یک مرد میشه
مثل صدقه میمونه

اجازه بده یه کم براتون بریزم ژنرال وانگ

ممنونم اعلیحضرت

 

میشه منم لیوان شما رو پر کنم؟

 

البته بریزید

 

برادر گان

بله اعلیحضرت

 

جنگ تو سانگ جی سقوط کرده

من تازه مطلع شدم
مسئولیت این شکست رو قبول میکنم

یک شکست میتونه به زنجیره ای از شکست تبدیل بشه

 

اشتباه وحشتناکی که ژنرال هوان دستورش رو داده

اون مرد باهوشی نیست

 

ما باید بتونیم موقعیت رو حفظ کنیم

بنوشید استاد پارک

من از نوشیدن ترس دارم،اعلیحضرت

اوه

 

بنوشین برادرا،بیاین دو جرعه چای بنوشیم

بله اعلیحضرت

گان عموی شما شهر رو ترک کردند؟

بله اعلیحضرت

 

واقعا شرم اوره
ولی رفتارهایی که صورت گرفته

 

باعث سوءظن شده
شما موافق نیستین؟

 

همین طوره که میگین،اعلیحضرت

 

خیلی عالیه
من صداقت شما رو تحسین میکنم

 

مشاور

 

بله اعلیحضرت

 

خواهش میکنم

با هماهنگی با برادر گان کار کنید

 

اختلافاتی بین شما به وجود امده؟

 

من قدرت بی نظیری در خواندن ذهن مردم دارم

 

من همه چیز رو میبینم
شما افراد وفاداری هستین

ولی مشاور خیلی سفت و سخت
میگفته گان مظنونه

باید اختلافات رو تموم کنیم

هردوی شما افراد مهمی برای من هستین

و ما راه طولانی و درازی رو پیش روی خودمون داریم

 

فهمیدی که چرا من این جلسه رو تشکیل دادم مشاور؟

 

بله اعلیحضرت

 

و شما برادر گان؟

 

بله اعلیحضرت

 

من دیگه چهل سالم شده
زمانی برام یاقی نمونده

 

کاری های زیادی هست
ولی زمانی برای اجرا نیست

 

مشاور کارهای جابه جایی پایتخت رو اماده میکنه و

گان هم به میدون جنگ برمیگرده

بله اعلیحضرت

 

ما باید سه پادشاهی رو متحد کنیم و به سمت شمال پیشروی کنیم

چه قدر باید نگران اتفاقات داخلی باشم؟

باید تو جاده قدم برداریم

 

ما چوریونگ و جوکریونگ رو از دست دادیم.

این اولین شکست ما از زمانیه که این پادشاهی تاسیس شده.

ما حریف کیون هوون نشدیم
اونها خیلی بیشتر از ما هستن

ما باید بک استراتژی درست بچینیم

 

ما،تقریبا همه افرادمون رو از دست دادیم

در حال حاضر باید روی این موضوع تمرکز کنیم

کار بعدی چیه
خوشبختانه این شهر

هنوز در اختیار ماست

ولی چونگ جی هنوز بازه و چوریونگ از بین رفته

ما باید اماده بشیم

ما باید اماده بشیم

 

چطوری؟ ما هیچ سربازی نداریم

ما باید با صبر و حوصله منتظر فرمان بعدی از دربار باشیم

اگه دشمن بخواد به ما حمله کنه باید
منتظر دستور باشیم؟

 

خیلی بعید هست،نیروهای دشمن فعلا نمیتونن

از چوریونگ عبور کنن و به ما حمله کنن

به خاطر ارباب اهیگائه از سابولجو

 

اره،درسته

 

کیون هوون و اهیگائه با هم مشکل دارن

ولی انها هنور پدر و پسر هستن و
دشمن ما به حساب میان

 

نه،اشتباه میکنی

اون مرد غیر قابل پیش بینی ای هستش

پدر و پسر رابطه غیر معمولی با هم دارن

 

چی؟

کیون هوون از من خواسته که بهش کمک کنم تا

از چوریونگ عبور کنه؟

 

بهش بگو که خودش به تنهایی این کارو بکنه

فکر میکنم چوریونگ مثل حیاط پشتی برای شما میمونه

 

که ارزش خیلی زیادی داره

دنیا تغییر کرده

 

اون کسیه که درخواست کمک کرده؟

 

بله،مطمئنم اون کارهای زیادی داره انجام میده

 

تا از چوریونگ عبور کنه و به چونگ جی حمله کنه

جایی بهتر از اینجا وجود نداره

پدر بزرگ ما منطقه جوکجو رو تحت کنترل خودمون در اوردیم

و بیش از دو هزار نفر از نیروهای دشمن رو از بین بردیم

ما باید به سمت چونگجو پیشروی و اونجا رو فتح کنیم. خواهش میکنم کمکمون کنید

این برای اینده شما و همچنین اینده بکجه ست پدر

 

ما یک خونواده ایم
کمکمون کنید

دشمن فعلا اشفتته شده

این شانس خوبیه. اجازه بدین از افراد شما استفاده کنیم

 

نه،این اتفاق نمیفته

این جنگ شماست
همین الان برید.

شما باید به تنهایی از چوریونگ عبور کنید

پدر بزرگ

دیگه منو صدا نزن

 

ما چه طور میتونیم یاد بگیریم اگه شما
اینطوری رفتار کنین،پدربزرگ؟

لطفا به اختلافات پایان بدین

اجازه بدین تو ارامش زندگی کنیم
بهتون التماس میکنم

کیون هوون خیلی وقته که دیگه پسر من نیست

هر نظری داری بگو ولی اون منو ترک کرده

 

اون از خاندان شماست

پاشید برید شما هیچ کمکی از طرف من دریافت نمیکنین

پدر بزرگ شما نمیتونید خون خودتونو انکار کنید

 

لطفا تجدید نظر کنید

هیچ چیزی برای تجدید نظر وجود نداره. برید

 

خسته شدم
شما منو خسته کردید

 

خوابم میاد

 

چقدر دلم میخواست که الان پارک سولهی اینجا بود

پدر الان وقت مسخره بازی نیست

 

لطفا به برادر کیون هوون کمک کنید

خوابم میاد گفتم که

پدر

 

معاون نخست وزیر

 

بله اعلیحضرت

 

ما پسر و برادرمون رو به سابولجو فرستادیم

 

ولی نتیجه رو میدونم

 

پدر من به اسونی متقاعد نمیشه

 

خیالم راحته که شما اماده هر چیزی هستین

 

فقط به خاطر ارتباطی که داشتیم

خیالم راحته وقتی همچین چیزی میشنوم

 

واقعا خسته کننده است

 

من یک امپراطورم ولی پدرم از
کنترلم خارجه

اما شما باید تلاش کنید تا با ایشون در ارتباط باشید

تو این مورد اسرار کنید

اون برای تلاش هایی که میکنیم
یک مانع ایجاد میکنه

با این حال این یک موفقیت بزرگ بوده

ژنرال کیم و هیو به بقیه

شهرستان ها رفتن تا باهاشون حرف بزنن

 

بله،من از چیزی که بدست اوردیم راضیم

شاید زمان برگشت به پایتخت فرا رسیده

باید برای حرکت بعدی مون خوب فکر کنیم

 

بله،ما این کارو میکنیم

 

گونک یی در حال حاضر باید خیلی ناراحت باشه

گونگ یی جوکریونگ و چوریونگ رو از دست داد و

 

تا نزدیکی مرگ هم رفت

ما با موفقیت ژنرال وانگ رو تو دام انداختیم

که به پیروزیمون خیلی کمک کرد

 

اره درست میگی

 

این پیروزی یادمون نمیره

 

فرایند جا به جایی فردا شروع میشه

من به زودی اینجا رو ترک میکنم

 

تا ثبات رو برگردونم

شما دو نفر برای حرکت به سمت چول وون اماده بشین

نمیدونم چرا باید از سونگ آک بریم

همه مقامات موظفند به پایتخت جدید برن

پسر عمو شین

بله پسر عمو گان

با شیکریوم اماده بشین

باید امور مربوط به سونگ آک رو نظارت داشته باشی

بهترین تلاشم رو میکنم

شما دوباره به سونگ آک برمیگردین؟

 

منظورتون چیه خانوم؟

این شهرو شما ساختین

 

اعلیحضرت میخوان به چول وون برن و این

 

شهر بزرگ برمیگرده به صاحب حقیقیش

 

شما نمتونین حرف های استاد دوسون رو انکار کنین

زمانی میبره که همچین اتفاقی میفته؟

شما باید بدون تلاشی قصرو بدست بیارین

حرف های بی جا داری میزنی
لطفا تمومش کن

 

منو ببخشید

 

خب،پس برای رفتن اماده بشین

 

تو امور مربوط به چول وون نظارت داشته باش

شین هم سونگ آک رو نظارت میکنه

بله پسر عمو

 

جا به جایی پایتخت...
..یه جورایی غیر منطقیه

اجیته اسیب بزرگی به کشور زده

 

در جولای سال 905 میلادی. یک سال پس از اینکه گونگ یی اسم کشورش رو به

 

ماجین تغییر داد. گونگ یی ساخت و ساز

قصر امپراطوری جدیدش رو در چول وون تموم کرد و شروع به انتقال پایتخت جدیدش کرد

 

پیش از انکه حکومتی جاه طلبانه رو آغاز کرد

جاه طلبی اون در واقع یک مبارزه

برای اتحاد و گسترش منطقه بود

و حکومت خودکامه اون شروع شد

مترجم:یوسف و محمد رضا
تلگرام:wanggun2000